بهت نياز داريم...

ساخت وبلاگ

هنوز صداى اذان م. مؤذن زاده، حتى تو كشورى هزاران كيلومتر دور تر از وطن دلم رو ميلرزونه... يادم مياد ماه رمضان بود و من دوم دبستان بودم وعادت داشتم همونطور با زيرپوش و شلوارك كوتاه چادر گل گليم رو سرم كنم و زنبيلم رو دستم بگيرم و راه بيفتم سمت شيرينى فروشى و زولبيا باميه بخرم... هنوز ٩ سالم نشده بود اما هميشه شيرينى فروش ميگفت كه خانوم گلى روزت قبول باشه و من با اون جملش خيلى ذوق ميكردم و حس ميكردم بزرگ شدم...اما الان بعد از ١٠ سال و با كلى ادعا حسرت يه روزه درست حسابى گرفتن توى دلم مونده...! حتى نمازم درست بلد نيستم بخونم....! كم كارى كردم ... پشيمونم... شايد اگه برگردم توجه بيشترى به دين ميكردم  و سعى ميكردم خدارو بيشتر بشناسمش... الان حس ميكنم شايد خدا از من قهرش گرفته كه كلى استرس و بدبختى سر راهم قرار ميده...

فردا يه روز بزرگ و سرنوشت ساز براى من و خانوادست... خدايا من بنده كوچيكتم؛ تو بزرگى كن و دستمون رو بگير كه توى اين شهر تنها تو واسمون موندى :(

tu est mon amour de ma vie...
ما را در سایت tu est mon amour de ma vie دنبال می کنید

برچسب : نياز,داريم, نویسنده : kiarokh بازدید : 2496 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 7:06